ستاره صبح

ستاره صبح
از مغزت استفاده کن:D

<-PollName->

<-PollItems->






در اين وبلاگ
در كل اينترنت

 مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت.

پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله

پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟

مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟

پسر گفت: من شتری ندیدم!!!

مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد.

قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟

پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.

قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی.

بله دوستان این یک مثل قدیمی است که همه ما شنیده ایم و هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود. آسودگی در کم گفتن است، و چکار داریم که در کار دیگران دخالت کنیم.

پس شتر دیدی، ندیدی.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


ادامه مطلب
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:حكايت شتر دیدی ندیدی!,پرحرفی,دردسر,چکار داریم , توسط میلاد مهدی نیا
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی :